دخترم - غزل


چهارشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۴

لبخوانی

معمولا" هرجایی که کار داشته باشم و مجبورم به اونجا برم، اول از همه بهشون میگم که من ناشنوا هستم لطفا" حرف هایتان روی کاغذ بنویسید که من متوجه بشم. خلاصه امروز جایی رفته بودم و به یه خانم که دندونای خیلی بد ترکیبی داشت (راست میگم دیگه: ) ) گفتم که لطفا" روی کاغذ بنویسید که من متوجه بشم. اون خانمه هی این دست و اون دست کرد و دوباره شروع کرد به حرف زدن، که من دوباره خواسته ام را تکرار کردم. رسیدیم به شماره تلفن که ازم می خواست، روی کاغذ شماره تلفن را با FAX or TTY نوشتم و دادم دستش. تا نوشته ام را دید، یک ابرویش را انداخت بالا که ما فقط شماره تلفن می خواهیم. هوارم در اومد که چطور همچنین چیزی رو می خواهید؟ من که بهت گفتم ناشنوا هستم. خانمه من منی کرد و رفت با آقای ریسش صبحت کرد که همه اش فقط بهانه گیری بود. بعد چند جایی را به من معرفی کرد که اینگونه خدمات را برای ناشنوایان داشتند. تشکر کردم و می خواستم بروم که خانمه به من گفت من فکر می کنم که بهتر باشه که قرارت را با اینجا کنسل کنی و بروی آنجا. توی دلم یک " ... فکر کردی" نثارش کردم و بهش گفتم نه خیر، من حتما" روز قرارم، سر وقت به اینجا سر می زنم.
بعضی ها هستن که تا با بعضی های دیگه برخورد می کنن دوست دارن هر چه زود تر از سر خودشون وا کنن، فقط به خاطر اینکه مسئولیتشون رو کمتر کنن.
هنوز هم هنوز در لبخوانی زبان انگلیسی مشکل دارم و زندگی کردن در شهری با ملیت 172 کشور و به همان اندازه با لهجه های متفاوت که روی حرکات لبشون خیلی تاثیر می گذاره دیگه نور علی نوره.
نه اینکه بخوام بگم آی ننه من غریبم و ناله کنم. هرچی دلتون می خواد از هدف من برای اینجور نوشتن هام، برداشت کنین.
حالا مورد بعدی: اگه شما احیانا" مجبور باشین با کسی که دایما" پاچه می گیره سرو کار داشته باشین چه کار می کنین؟
پست بعدی رو یه مسابقه ده سوالی میذارم. ایران نشین های عزیز، فعلا" برین انگلیسیتون رو تا فردا قوی کنین که بتونین این مسابقه آبکی که استادم برای FUN سرکلاسمون داده بود رو ببرین. صد البته توی کلاسمون هیچکی نتونست همه اش رو درست جواب بده.