دخترم - غزل


دوشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۴

هرچه از دوست رسد نکوست


می خواستم یک لقمه چپش کنم دیدم حیفه که عکس نگیرم قبل از اینکه اینا رو بفرستم دیار باقی. این عکس رو فقط واسه دل خودم گذاشتم.
ضمنا" خیلی مرا می بخشین که وبلاگم خیلی مزخرف شده. چون که خیلی مجبورم خود سانسوری کنم و گرنه حرف زیاد هست. یا اینکه حوصله دعوا و مرافعه ندارم. نمی خوام هم لوس بازی در بیارم که بگم خداحافظ، من رفتم که دو سه نفر بیان التماس کنن که نه ترخدا بمون و از این حرفا. تا ببینم چی می شه.