دخترم - غزل


پنجشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۵

من زنده ام!

آهای ملت! من زنده ام، خوبم، مشغولم، گرفتارم، امتحان دارم، وقت وبلاگ و وبلاگ بازی ندارم ولی ایندفعه زنگ تفریحمه.
از احوالپرسی همه تون خیلی ممنونم و دست همه تون را با گرمی میفشارم. (مواظب باشین که دستتون خورد و خاکشیر نشه!!!)
شماها چه خبر؟ چیکارا می کنین؟ بیایین گزارش کاراتون به من بدین.
راستی نمی دونم چرا ملت از پست قبلی اینجوری برداشت کردن که من خشونت به خرج دادم. باباجان من کجا، خشونت کجا؟ زهرچشمی گرفتن برای یکی مثل من ممکنه در حد یک چشم غره رفتن باشه و برای یکی دیگه مثلا" سیاپوستا، کشیدن ماشه تفنگ باشه. حالا ملت نیان به من بگن که آره تو هم تبعیض نژادی؟
حتی یکی از دوستان گفته که من سرم درد می کنه واسه دعوا، من هم بازی؟ عزیزجان، من اهل دعوا نیستم ولی اگه خیلی دلت واسه دعوا تنگ شده بیا با خودم دعوا کن. یه کاری می کنم که تا عمر داری... نه نه اصلا" شوخی بود...
آخ جون با وبلاگ نویسی و چرت و پرت گفتن روحم جلا پیدا کرد. من برم دیگه. مواظب خودتون باشین.