طفلکی مامان!
دستم محکم می خوره به در کابینت آشپزخونه و دردم میاد و یه جیغ کوچولو می زنم و نق زدن هام شروع می شه.
غزل در حالیکه با حالت همدردی به من نگاه می کنه و سرش تکون میده، می گه : طفلکی مامان!
شما بودین درد رو فراموش نمی کردین؟
----------------------------------------------------------------------------------
برای یه خانم گل : تا سه نشه بازی نشه!!! اینم یه چیز تووووپ! نمی دونم قبلا" دیدیش یا نه؟ ولی امیدوارم که ندیده باشی که این فیلمه دست اول باشه! و همچنین خوشبینانه امیدوارم که خوشت بیاد. اگه خوشت نیومد یا اگه قبلا" دیدیش، محض رضای من!!! فیلم بازی کن و بگو تا حالا ندیده بودیش و خیلی هم خوشت اومده!!! مرسی!
از اینجا دزیدمش. دارین دله دزدی های من رو، اونم موقعی که برق وبلاگستان رقته و هیچکی هیج جا رو نمی بینه؟!!!
۱۴:۳۵ -
مامان غزل
![]() |