چس ناله!
13 - حالم از خودم شدیدا" به هم می خوره. اینو میذارم چند روز همینجا بمونه تا بلکه من آدم شم.
12 - دو روزه سر گیجه دارم. هی اطاق دور سرم می چرخه و به یک دقیقه نکشیده تموم می شه و باز چند وقت بعدش دوباره همون کاسه س و همون آش. من چمه؟ ضعف چیزی دارم؟ بخدا حال دکتر رفتن و ندارم. همین چند وقت چار لیتر خون دادم و همه چی اوکی بوده.
11 - همش گرسنمه. اه! گفتم که حالم از خودم به هم می خوره.
10 - دنبال یه تکه کاغذ می گردم که فلانی دو سال پیش بهم داده که آدرس فلان جا توش بود. هرچی دنبالش می گردم نیستش. شماها جایی ندیدینش؟ :)
9 - یه بابایی تازه اومده اینجا. خدا به دادش برسه که حالا حالاها باید بدبختی بکشه. هروقت یادم به اوایل مهاجرتمون می افته، تنم می لرزه. خیلی سخت بود.
8 - خدا جون! اگه وبلاگم و می خونی و اگه دوسم داری، فردا رو همونطوری کن که من می خوام. التماست می کنم. پلیز خدا جون. قول میدم بنده خوبی باشم برات.
7 - دیگه بسه. هفت تا شماره کافیه. نه؟
پ.ن. : همچنان از خودمان بدمان میاید! - کاغذ مربوطه پیدا شد. - خداجون! خیلی مرسی. امروزم از اونی که می خواستم خیلی بهتر شد. معلومه که وبلاگ خون قهاری هستی! تنکز ا لات خدا جونم. اما اون خبر ناگوار را که امروز منتظرش نبودم رو یه جوری ماست مالیش کن پلیز، به اضافه اون چیزی که می خوام رو یک کاریش کن. خدا جونم! خدا کنه که این پ.ن. منو ببینی. میدونی که خیلی دوست دارم! آی لاو یو وری ماچ!!!
۲۳:۰۹ -
مامان غزل
![]() |