Lost & Found Box
همه اش یک هفته بود که مدارس باز شده بود. رفته بودم مدرسه دنبال غزل، با خودم گفتم برم ببینم کلاهی را که غزل چند روز قبلش گم کرده، توی جعبه Lost & Found هست یا نه، جعبه ایی بود تقریبا" یک متر در یک متر. تقریبا" پر شده بود از لباس و کت و حتی کیف غذا!!!
ای ول به کشور ثروتمند با ملت هایی سیر و بچه های سیرتر!!!
اونوقتا برادر کوچکم که مدرسه می رفت، یه روزی کت اش را گم کرد، چند روز بعد اون را در تن بچه بابای مدرسه دید!!!
پ.ن. : شیدا جان کامنت گذاشته: من کمی تا قسمتی! مخالفم، داشتن و دارا بودن یه بحث، سر به هوا بودن و عدم مسئولیت پذیری یه بحث دیگه. یعنی میخوام بگم که داشتن و دارا بودن، بی دقتی و بی توجهی رو توجیه نمیکنه. میدونم که تو حرفت چیز دیگه ایی بود، من کلی گفتم.
شیدا جان من با حرفت کاملا" موافقم. ولی همین سیر بودن و دارا بودن کمی تا قسمتی نتیجه اش، بی مسئولیتی هست. مثلا" بچه ایی که یک کت داره بیشتر حواسش به کت اش هست تا اونی که 10 تا کت داره. تین اپجری که جیبش از ثروت باباش پره، ممکنه خیلی بی حساب تر خرج کنه تا اون تین ایجری که مجبوره خرج خونواده اش رو دربیاره.
پ.ن. بی ربط : یه چند روزی بود که همش احساس می کردم الان هست که بهم یه خبر بد بدن. امروز یه تلفن داشتم. خدا رو شکر که به خیر گذشته، ولی هنوزه که هنوزه داره تنم می لرزه. اعصابم جدا" خورد شده.
خودم هم باورم نمی شد که بهم الهام شده بوده. فکر می کردم که فکرهای منفی هست و همش سعی می کردم که این فکر منفی رو از سرم دور کنم...
۱۹:۰۶ -
مامان غزل
![]() |