دخترم - غزل


چهارشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۶

نوشتن!

همین که میام بنویسم، چیزی که قراره به نام یک نوشته به دنیا بیاد، در نطفه خفه می شه.
پ.ن. : تمام حرف هایی که توی فکرم می چرخیده ولی ننوشتم، رو این خانم نوشته. شما رو نمی دونم، من یکی احتیاج دارم که با یکی حرف بزنم، حالا راجع به هرچی که باشه، ولی حالا حتی با دوست های خوبی که دارم، نمی تونم یا نمی خوام حرف بزنم. چرایش رو میدونم ولی بازهم نمی خوام بنویسم. اصلا" بی خیالش!
پ.ن. : این هم یه لینک مرتبط.