دخترم - غزل


جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۸۵

آخیش!

آخیش! خیلی احساس سبکی می کنم. انگاری که بار سنگین رو از دوشم برداشته اند. خدا رو شکر و هزار بار شکر که این دفعه به خیر گذشت و تموم شد و رفت و به جز یه جای بسیار کوچکی، رد پایی از خودش به جا نگذاشته.
یادتون باشه که این زندگی آرومی که خیلی از شماها دارین، ممکنه بطور ناگهانی دچار یه تلاطم شدید بشه و داغش رو طوری به دلتون بذاره که هیچ مرهمی براش ممکنه نباشه.
پس برای بار چندم می گم که قدر سلامتی و زندگیتون رو بدونین.