دخترم - غزل


پنجشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۵

سفره وبلاگی

اونقدر گرفتارم که نمی رسم بیام بنویسم. خدا رو شکر گرفتاری هام از نوع خوب خوبشه. صبح که بیدار میشم مثل فرفره دور خودم می چرخم تا شب، شب که میشه اونقدر خسته امه و تمام بدنم از شدت کوفتگی درد می گیره که با خودم فکر می کنم مگر اینکه با این درد خوابم ببره، یهو بدون اینکه بفهمم بیهوش میشم.
غزل نازنینم امسال مدرسه رو شروع کرد، کلاس اول. مثل دسته گله و خیلی بهش افتخار می کنیم.
خب! امروز یه سفره وبلاگی داریم، بفرمایین، نوش جونتون!
اول سالاد، سمیرا! که دختر خوب و باهوش و مهربونیه.
حالا غذا! این نیکی هست، اینم شوورشه، اینم آبجیش، آهان! مادر شوورشم هست! خوب، خانوادگی وبلاگ دارن، دمشون گرم! یاد بگیرین!
حالا چی مونده؟ دسر؟ اوکی، من کرم کارامل رو خیلی دوست دارم. روزی چند بار بهش ناخونک می زنم. بفرمایین اینم کرم کارامل! راست راستی هم کرم کارامل رو دوست دارم ها! خیلی خوشمزه ان. مثل همین وبلاگ کرم کارامل!