دیگه اینکه
برین اینجا، اون قسمت سیاه سمت راست وسط های صفحه رو بخونین، خیلی با حاله، رفتن یه ناشنوا آوردن که از روی فیلمه لبخونی کنه و ببینه یارو به زیدان چی گفته که زیدان اینقدر جوش آورده. من که یک ساعته دارم می خندم. این همه استعداد و توانایی داریم و خبر نداشتیم. خیلی هم دلتون بخواد! حالا اگه یه وقت علی دایی چیزی گفت، حتما" من رو خبر کنین.
دیگه اینکه غزل خیلی شیرین شده و همه اش من و غزل باهم به الواتی. اونقدر زیاد که نمیدونم از کدومش بنویسم. اصلا" احساس نمی کنم که غزل دخترمه.
دیگه اینکه انار هی قلقلکم میده که هرچی اون می نویسه، من از دید خودم بنویسم، ولی فعلا" حسش نیست و گرنه حرف زیاده.
دیگه اینکه یه تصمیمی گرفتم که 100% مطمئنم درسته. خدا جون ملسی ممنون!!!
دیگه اینکه به اندازه چند روز پست گذاشتم. بای تا چن روز دیگه. سرجدتون وبلاگستان رو آروم نگهدارین تا من برگردم!
۰۰:۰۷ -
مامان غزل
![]() |