مدرسه
فردا اولین روز مدرسه غزل خانم است که غزل قبل از اینکه بخوابه کیف و کفش و لباسش را آماده کرده و خوابیده. امروز هم با دوستان پیک نیک بسیار خوبی داشتیم و به ما خیلی خوش گذشت. بعد ازپیک نیک غزل را فرستادیم حمام بعد شامش دادیم بعدش که آنقدر خسته بود که هنوز سر را روی بالش نگذاشته خوابش برد.
موقع شام هم داشتم با غزل حرف می زدم که بهش گفتم فردا میروی مهدکودک که فورا" بهم گفت نخیر من فردا نمیروم مهدکودک بلکه میروم مدرسه. دیدم که راست میگه و دخمرمون کلی بزرگ شده.
۲۲:۴۱ -
مامان غزل
![]() |