حلال زاده به دائیش میرود!
من : خسته شدم بس که غزل اتاقش را بهم ریخت و من مرتبش کردم.
آقای مهربان : اینکه طبیعی است.
من : چی چی رو می گی که طبیعی است؟
آقای مهربان : چی از این طبیعی تر که غزل به دائی هایش رفته باشه.
من : !!!
* مامان غزل دو تا برادر داره که در شلختگی و نامرتب بودن حرف اول توی دنیا میزدن برعکس مامان غزل که در تمیزی و مرتبی لنگه شو در دنیا نمیتونستن پیدا کنن.
۱۹:۰۹ -
مامان غزل
![]() |