دخترم - غزل


یکشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۶

خصوصی شدن وبلاگ

اونقدر آقای مهربان به جونم غر زد که این چه کاری بود که کردی... آخه ملت نمیان یهو وبلاگاشون و ببنندن... که من مجبور شدم دوباره بیام بنویسم. یکی بیاد به این آقای مهربان عزیزتر از جانم بگه که بابا جان من می خوام یکمی توی غار تنهایی ام باشم. چرا راحتم نمیذاره؟!! شماها آسوده بخوابین که آقای مهربان بیدار و هشیار هستند!!!
این وبلاگ بزودی خصوصی خواهد شد. برای جان سالم به در بردن، به اون دو نفر که کمر به قتل من بسته اند، پرمیشن خواهم فرستاد. هرکسی که می خواد، یه ندا بده، براشون پرمیشن می فرستم. اما از اونایی که نمی شناسمشون، یک دنیا عذر می خوام. حتی ممکنه برای بعضی از اونایی که می شناسم پرمیشن نفرستم. یک دیواری دور خودم کشیده ام که اصلا" نور آقتاب هم راه نداره توش.
خیلی حرف ها هست، اما برای نوشتنشون در اینجا اصلا" و ابدا" انگیزه ندارم.
ببخشین. دوره وبلاگ نویسی من به سر اومده. شاید بهتر باشه بگم دوره عمومی بودنش به سر رسیده. خدا میدونه که اونجا وراجی خواهم کرد یا نه.
آقای مهربان جونم امیدوارم که با خصوصی شدن اینجا مسئله ایی نداشته باشی. گواینکه این وبلاگ آخرین و پیش پا افتاده ترین مسئله زندگیمونه.
دوست دارم آقای مهربان. اینجا لاو بترکونم اکشال داره؟!!!
چیزه! کتاب خاطرات یک گیشا خوندم. ای بد نبود. فیلمشم میخوام ببینم. پریشب توی تلویزیون یه فیلم نشون داد که اسمش نمیدونم چی بود ولی جولیان مور توش بازی می کرد. به معنای واقعی اعصابم خرد شد. این فیلم ها چیه میسازن؟
چیزه دومی! این دیانا خانم که نوپا هست، رو حسابی تحویل بگیرین و لینکش رو بذارین توی وبلاگاتون.