دخترم - غزل


چهارشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۶

ماهی و تنگش!

این دو تا ماهی که خریدم اوکی هستش. یعنی که خوبن! اما هفته ایی یک بار باید نصف آب تنگش عوض کنم. خوب اینم اوکی! ولی آبشون توی همون دو روز اول خیلی کثیف می شه یعنی یه چیزی توی مایه های آب گل آلود. خب اگه آبشون مرتب عوض کنم، می میمیرن که. منم آی وسواسی! آی بدم میاد از این آب کثیف تنگ ماهی. آهای ملت پلیز بهم بگین چیکار کنم؟ غذاشونم مرتب می دم و اونا هم خوب می خورن و به قول لوا از اونا تحویل می دن! .
یه بار همه ی آب تنگ رو عوض کردم، ماهی ها تا اون دنیا رفتن و برگشتن. راست راستی داشتن جوونمرگ می شدن.
پ.ن. 1 : دپرسم شدیدا" ولی دلیل خاصی هم ندارما.
پ.ن. 2 : ایران خانوم شکر خدا رو بورسه. منم اعصابم بدتر خورد می شه. آقای مهربان عزیزم، لطفا" دیگه حتی یک کلمه در مورد اون خانوم باهام صبحت نکن، فعلا" اعصابش رو ندارم. مرسی عزیزم. میدونی که خانوما حسودن و تحمل اینکه درباره ی یه نفر دیگه از جنس خودشون حرف بزنی، رو ندارن.
پ.ن. 3 : آقای مهربان داره یه فیلم شدیدا" ترسناک تماشا می کنه، منم از ترس اون فیلم اومدم و به اینجا پناه آوردم. اگه معتاد شدم تقصیر اونه. شماها شاهد! نه اینکه معتاد نیستما، هستم، خوبش هم هستم ولی هنوز تزریقی نشدم که. پس جای امیدواری هست. :))
جریان معتادان بسیار محترم که می گن ترک کردم ولی دوباره بر می گردن سر منقل، رو می دونین که؟!! یکیش هم من. راست می گن که اینجور آدم ها دیگه قابل اعتماد نیستن!!!
پ.ن. 4 : دپرسی، بی اعصابی، بی پناهی! و نهایتا" اعتیاد من... دیگه چه شود!!! نور علی نوره والا!
اعصاب ندارم. اعصاب ندارم. مصاب ندارم.
پ.ن. 5 و آخری و از همه مهمتر : جنبه داشته باشید لطفا"! با بی تربیت ها هستم. کامنت هاتون ارزش یک کلیک برای تایید شدن ندارن.