دخترم - غزل


جمعه، آذر ۰۴، ۱۳۸۴

مسئولیت

راستش امروز که غزل از مدرسه برگشت، خیلی ناراحت بود و گریه می کرد. علت را جویا شدم، کاشف به عمل آمد که غزل خانم کیفش را در مدرسه جا گذاشته. این دفعه اولی نیست و دفعه آخری هم نخواهد بود. منتها دفعات قبل وسط راه برمی گشتیم که غزل کیفش را برداره. ولی این دفعه دیگر دیر شده بود. بعضی وقت ها من کیفش را با خودم میاورم ولی اگر خودش بخواهد کیفش را بیاورد، گاهی یادش میره. از وقتی که غزل به مدرسه میره ما سعی می کنیم که مسئولیت لباس پوشیدن و وسایل های خودش را به خودش واگذاریم. ولی متاسفانه در این زمینه پیشرفتی نداشته.
آیا ما توقعمون از غزل نسبت به سنش که تازه پنج سالگی اش را تمام کرده زیاده؟ یا اینکه الان موقع دادن این جور مسئولیت ها به غزل است؟ خودش که میگه من همیشه یادم میره.
دست همه ی شما عزیزانی که بتونن ما را در این زمینه راهنمایی کنن، صمیمانه می فشارم.