دخترم - غزل


پنجشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۴

غزل جون!

غزل جون! مامانت فدات شه!
هرشب که می خواهی بخوابی حتما" و دقیقا" سه تا کتاب را انتخاب می کنی و می دهی به آقای مهربان که برات بخوندش. شب هایی که من تا دیر وقت کلاس دارم سه تا از قطورترین کتاب ها رو برای وقت کشی! انتخاب می کنی و به آقای مهربان میدی که برات بخوندش تا من از راه برسم و تو بتونی مامانت رو زیارت کنی.
غزل جون! مامانت قربونت بره!
بهت قول میدم که هرچه زودتر درسامو تموم کنم تا بتونی بیشتر با مامانت باشی.
غزل جون! مامانت بخاطر تو داره درس می خونه!
غزل جون! توی سه کلمه بگم:
بی نهایت دوستت دارم.