دخترم - غزل


یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۷

ترک اعتیاد!

چند ماه هست که به ندرت کامنت می دارم.

وبلاگ نویسی ام هم تقریبا" معلق. یعنی که می نویسم اما چرت و پرت، اونم واسه دل خودم.

لینک های این بغل هم به جرات می گم که 75 درصدش رو نمی خوندم و نمی خونم.

خیلی هاش رو حذف کردم و بعضی هاش رو فرستادم توی گوگل ریدر.

یه چندتایش رو گوگل ریدر قبولشون نمی کنه، حتی با اضافه کردن rss.xml.

یه چندتایش توش نوشته های پرمغز هست اما نویسنده هاشون دیگه نمی نویسن. موندم که با اونا چیکار کنم.

یه چند تایش هم اصلا" چرت و پرت هستن. اما پر خاطره هستن برام. (شدم مثه پیر زنایی که آت و آشغال نیگر می دارن و با یاد خاطره هاشون خوشن!)

هنوزم لینک این بغل کار داره! ولی کم کم همه رو می فرستم هوا...

فیس بوک و اورکات هم به ندرت سر می زنم. شیطونه هی می گه اکانتم رو حذف کنم. هرکسی که کاری داشته باشه، راهش یه دونه ایمیل ناقابل ه.

آرامش دارم این هوا...

زنده باد ترک اعتیاد!!! هورااااا...

اما وبلاگ خیلی چیزها رو به من آموخته و هنوزم می گم که وبلاگ خیلی چیز خوبیه، (می دونم که خوردنی یا پوشیدنی نیس!) اما اگه دچار اعتیاد بشی دیگه واویلا!!!

پ.ن بی ربط: غزل تعداد روزهای مونده به تولدش رو می شمرد، ما هم به دیده منت گذاشتیم (شما بخون لی لی به لالاش گذاشتن) و گفتیم چشم! برات روز شمار میذاریم و ... اطاعت امر شد!

دیگه من رفتم لالا.