حماقت!
آقای مهربان جان! می دونی که از خودم و حماقت های خودم خیلی عصبانی هستم و ناراحت. بی نهایت عصبانی!
این رو اینجا می نویسم که هم بهت بگم و هم یادم باشه که دیگه هیچوقت حماقت های خودم رو تکرار نمی کنم.
یادم باشه که از این به بعد چشام بازتر باشه. خیلی کارها رو به خاطر "دل" کرده ام و حالا می بینم که همه ش حماقت محض بوده.
تازه من از اون دخترهایی بوده ام که بیشتر منطقی بوده ام و کمتر کاری رو به خاطر "دل" کرده ام. اما از این به بعد در زندگی ام "دل" جایی نخواهد داشت.
مرسی که مثل همیشه فهمیده هستی.
خداجون: لطفا" اون چیزی رو که خیلی وقته منتظرشم، فردا بهم برسون!
اون دوتای دیگه بعدا"... هفته دیگه!
ضمنا" وبلاگ نویسی موقتا" تعطیل. حالم از خودم و همه چی داره به هم می خوره.
پ.ن. : از همه ی اونایی که برای مهمون داری (پست قبلی) کمکم کردن، خیلی ممنونم. مرسی. هنوزم کمک احتیاج دارم. رستوران شمال یا زعفرون؟ کدام یک؟ رستوران داون تاون باشه برای دفعه دیگه.
این رو اینجا می نویسم که هم بهت بگم و هم یادم باشه که دیگه هیچوقت حماقت های خودم رو تکرار نمی کنم.
یادم باشه که از این به بعد چشام بازتر باشه. خیلی کارها رو به خاطر "دل" کرده ام و حالا می بینم که همه ش حماقت محض بوده.
تازه من از اون دخترهایی بوده ام که بیشتر منطقی بوده ام و کمتر کاری رو به خاطر "دل" کرده ام. اما از این به بعد در زندگی ام "دل" جایی نخواهد داشت.
مرسی که مثل همیشه فهمیده هستی.
خداجون: لطفا" اون چیزی رو که خیلی وقته منتظرشم، فردا بهم برسون!
اون دوتای دیگه بعدا"... هفته دیگه!
ضمنا" وبلاگ نویسی موقتا" تعطیل. حالم از خودم و همه چی داره به هم می خوره.
پ.ن. : از همه ی اونایی که برای مهمون داری (پست قبلی) کمکم کردن، خیلی ممنونم. مرسی. هنوزم کمک احتیاج دارم. رستوران شمال یا زعفرون؟ کدام یک؟ رستوران داون تاون باشه برای دفعه دیگه.
۲۲:۳۱ -
مامان غزل
![]() |