نقاشی

این نقاشی رو که می بینین؟ چی می بینین؟ یه خانم خوشگل و کاملا" سکسی که چاک سینه اش هم معلومه. لباس سکسی، چکمه سکسی، با یه خال کوچک روی سینه اش و یکی بزرگتر روی گونه اش زیر چشمش. کار یک دختر هفت ساله است که به عنوان یکی از نقاشی های خوب کلاس اش انتخاب شده که انصافا" به نظر من نسبت به سن دختره، نقاشی قشنگی هست. نه! کار غزل نیست.
وقتی که این نقاشی رو دیدم، خیلی منو جذبش کرد، خیلی فکر کردم. خیلی فکر کردم. چرایش را نمی دونم. ولی احساس کردم توی عمق این نقاشی می تونم چیزی را پیدا کنم و کردم. برگشتم به دوران کودکی خودم، به هفت سالگی خودم. اون موقع ها توی کلاس نقاشی مدرسه مون قرار بر این شد که روی یک مقوا یک آدم بکشیم ولی به جای رنگ کردن، پارچه های رنگارنگ را قیچی کنیم و روی مقوا بچسبونیم. نقاشی ام رو کشیدم. یک خانم نه چندان سکسی، یه خانم خیلی معمولی با یه بلوز دامن ساده و کفش. توی دنیا و افکار دخترانه خودم، با خودم فکر کردم که این یک خانم است، لباس را که قراره بهش بچسبونم، اما این خانم زیر لباس حتما" دو تا ممه داره و دو تا ممه کشیدم که اتفاقا" ممه هاش خوشگل شده بودن!!! با خوشحالی به معلمم نشون دادم. کاری را که من کرده بودم، کسی دیگر توی کلاس نکرده بود، یا به فکرشون نرسیده بود یا نمی خواستن، نمی دونم. به هرحال با خوشحالی به معلمم نشون دادم. یه قیامتی به پا شد که اون سرش ناپیدا!!! طوری با من دعوا کردند و توبیخم کردند، انگار که آدم کشته ام. می گفتن: خجالت بکش دختر! زشته! فلانه! بهمانه! بی تربیت! بی آبرو! مامانت رو احضار می کنیم و نقاشی رو به مامانت نشون میدیم... حتی برای تنبیه، منو از کلاس بیرون انداختن.
مجبورم کردند که قبل از اینکه لباس پارچه ایی قیچی شده را بهش بچسبونم، ممه رو از نقاشی پاک کنم. حتی نگذاشتند ممه زیر اون پارچه ضخیم دفن بشه. چیزی که خیلی طبیعیه، اینکه خانم ها ممه داشته باشن، طبیعی نیست؟! لابد اون موقع طبیعی نبوده!!!
دلم برای کودکی ام خیلی می سوزه...
پ.ن. 1 : در اولین فرصت لینک دوستان عزیز را اضافه می کنم. چشم!
پ.ن. 2 : چرا وبلاگم دیر میاد بالا؟ دوستان یاری کنید پلیز.
۰۰:۴۷ -
مامان غزل
![]() |