دخترم - غزل


پنجشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۶

اسباب کشی

بزودی اسباب کشی داریم یا به قول بعضی ها جاکشی، یا به قول اینور آبی ها مووینگ. فکرم خیلی مشغوله. تازه دارم می فهمم که پیدا کردن خونه فقط یک دهم کاره!
باربر پیدا کنیم، آسانسور رزرو کنیم، تغییر آدرسمون را به زمین وآسمون اطلاع بدیم. تلفن جدید بگیریم، اینترنت توی خونه جدید وصل بشه، وسایل هایی که باید بخریم، کارتن هایی که باید بیاریم خونه، شکستنی ها رو بپیچیم، لباس ها رو جمع کنیم، خونه جدید رو تمیز کنیم، خونه فعلی رو تمیز و مرتب تحویل بدیم، اونقدر فکر کرده ام که دیگه مغزم کار نمی کنه. این خونه ایی که توش هستیم همه اش سی و پنج متره (500Sqt نمی دونم چند متره)، اونقدر اسباب داریم، دیگه وای به حال اسباب کشی بعدی از خونه جدیدمون که از این جا بزرگتره. رسمن دارم دیوونه می شم. هنوز هم هیچ کاری نکرده ایم.
ماماااااااااان کجایی که دختر تنبلت رسما" کم آورده.
پ.ن. : مامانم هم اونور دنیا اسباب کشی داره. خدا قوت! ولی اسباب کشی توی ایران همه اش جا به جا کردن وسایل ها است. اونقدر ریزه کاری مثل اینجا نداره، مثل همین تغییر آدرس.