ایرونی ها و وبلاگستان
در راستای زدودن خستگی، به آرایشگاه تشریف فرما شدیم و تغییر دکوراسیون دادیم. آی همچین روحم جلا خورده انگار که هیچوقت مریض نبودم. :)
به زودی این دکوراسیون دارای رنگ و لعاب جدیدی می شود! البته هنوز حتمی نیستش.
خب حالا بریم سر حرفای جدی جدی مون و قبلش منو ببخشین که خیلی پراکنده می نویسم.
نیکی و ژرفا خیلی از این دنیای وبلاگستان گله داشتن که خوب راست می گن. اصولا" ما ایرونی ها معنی "احترام" رو نمی دونیم چیه. اینه که وقتی که ما ایرونی ها مثلا" اینجا زندگی می کنیم، رفتار هایی که با ما می شه، ما رو یا احتمالا" شوکه می کنه و یا به تعجب و فکر وا میداره که بعله، این یعنی احترام.
این تفاوت رفتاری و فکری اینجا و اونجا هم به خوبی در زندگی مردم مشخص هست. یک مثال می زنم. توی ایران، تا می تونن دیوار حیاط خونه ها رو بلند می سازن که کسی نتونه دید داشته باشه و احیانا" امکان دزدی نباشه. گاهی به همون دیوار بلند بسنده نمی کنن و سیم های خاردار می گذارن و بازم امنیت نیست. اما اینجا، حیاط ها اصولا" دیوار ندارن و کسی هم حتی یه نیم نگاهی نمی ندازه که ببینه توی حیاط و خونه ی مردم چه خبره. کسی کار به کسی دیگه ایی نداره، اگه کسی هم کاری داشته باشه معمولا با اطلاع و یا اجازه هست.
یه روزی یکی از دوستام که توی ایران هست، ازم عکس خواست که من مایل نبودم بهش بدم. یارو رفته بود به یکی از دوستاش که توی آمریکا هست، ایمیل زده بود و ازش خواسته بود که عکس منو از توی اورکات سیو کنه و براش ایمیل کنه. وقتی که من اینو فهمیدم واقعا" ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم. البته اورکات براش فیلتر بود.
توی همین وبلاگستان یه نگاهی بندازین، توی هرکامنت دونی حداقل یه توهین و ناسزا پیدا می شه. وقتی که توی کامنت دونی حتما" یه توهین و ناسزا پیدا می شه و وبلاگ دار ها رو مجبور به تاییدی کردن کامنت دونی می کنه، به نظرم یعنی فاجعه.
بذارین دقیق تر بگم. وفتی که خوانندگان نمی تونن توی کامنت دونی احترام بذارن، وای به حال توی زمینه های دیگه که بدترینش دزدی و سو استفاده ها است. یکمی این ور و اون ور دقت کنین، خیلی از وبلاگ نویس های خوب دقیقا" به خاطر این موضوع چنان از وبلاگستان دلزده شده اند که یا خیلی کم می نویسند یا وبلاگ نویسی رو بوسیده اند و گداشته اند کنار، یا مخفیانه می نویسند...
ما ماشالا خوب بلدیم که از همدیگه انتقاد کنیم، خوب بلدیم که نقاط ضعف همدیگه رو پیدا کنیم و همدیگه رو بکوبیم و له کنیم. تا حالا شده که از همدیگه تعریف کنیم؟ تا حالا شده خوبی های همدیگه رو بزرگ کنیم؟ اصلا" نمی خواد از همدیگه تعریف کنیم، فقط بهم بگین که تا حالا شده بشینیم و خوبی های طرف رو ببینیم و بشمریم؟ تا حالا شده صادقانه و بدون هیچ تملق و چاخانی، نکات مثبت طرف رو برای خودش بازگو کنیم؟
مسئله دیگری که من شدیدا" باهاش مشکل دارم اینه که حتی اگه موضوع کوبیدن و له کردن نباشه، ملت همچین قربون صدقه هم می رن و فدات شم و بمیرم برات می گن که من شدیدا" نسبت بهش آلرژی دارم. اگه کسی رو دوست داشته باشم و یا بهش ارادت داشته باشم، هیچوقت نمی گم وای من بمیرم فدات شم و این حرفا. نمی دونم چه جوری بگم. ارادت و علاقه خودم رو نشون می دم ولی نه با این جور کلمات.
اون عروسی کرده، اون یکی فوق لیسانس قبول شده، این بچه دار شده، این یکی داره ازخوشحالی پرواز می کنه که موفق شده و... توی وبلاگستان از اینا پره. هروقت خبر خوب کسی رو می خونم واقعا" براش از صمیم قلب خوشحال می شم اما فکر می کنم که اونی که خوشحاله، اول از همه برای خودش خوشحاله و من هم براش خوشحال. اما آیا باید با گذاشتن کامنت، حتما" احساسات خودمون رو بهش نشون بدیم؟ آیا همه اونایی که می رن کامنت می ذارن و تبریک می گن، فکر می کنین خوشحالی شون از صمیم قلبشونه؟ یا آداب وبلاگی این رو ایجاب می کنه؟ یا سیاست این وبلاگستانه؟ یا می خوان خواننده بیشتری داشته باشن؟ نمی دونم والا!
آهان! یه چیز دیگه هم بگم. اینجا پره از سو برداشت ها و سو تفاهم ها. یکی شوخی می کنه اون یکی بهش بر می خوره. یکی لفظ قلم حرف می زنه، اون یکی می گه وا! چه فیس و افاده ها. حیف از اون همه انرژی ایی که برای رفع سو تفاهم ها صرف می شه. حیف و صد حیف.
من یکی که خیلی خیلی کم آمار بازدید کنندگان اینجا رو چک می کنم. اصلا" برام مهم نیست که چقدر خواننده دارم و از کجا؟ اینجا رو فقط واسه دل خودم می نویسم هرچند که نوشته هام به هزار و یک دلیل باب طبعم نیست.
آخیش دلم وا شد که اینا رو گفتم. ببینم شوما هم حرفاتون چیه...
۲۰:۵۷ -
مامان غزل
![]() |