وجدان و جیب درد
بچه ها اونقدر این چند وقت مشغول مهمونی و پارتی بازی بودم که خدا میدونه. الان یه هفته س که نه رژیم تونستم بگیرم نه ورزش برم. موندم که با وجدان دردم چه کار کنم. به علاوه جیبم هم خیلی درد گرفته. لباس های خوشگل که برای غزل می خرم و اون می پوشه اونقدر کیف می کنم که برای خودم اینجوری نیستم. ایشالا امروز ورزش و شروع می کنم. این دم کریسمسی رژیم گرفتن چی بود آخه؟
خوابم هم به هم ریخته بدجوری. امروز صبح ساعت 10 بزور چشام و باز کردم. آها راستی یه عالمه فیلم هم دیدیم و خواهیم دید. دیگه چی؟ برم و تا وقتی که دو پوند کم نکردم نمیام اینجا. پیش بسوی خوش هیکلی.
پ.ن. : درخواست کمک و استمداد! ببینین بچه ها! من توی اتاق جیم خیلی حوصله ام سر میره. کسی کتاب رمان فارسی خوب رو می شناسه یا نه؟ و اینکه چطوری سه سوت تهیه اش کنم؟ کسی هم اگه کتاب چیزی داره و بتونه به من قرض بده دعاش می کنم یه عالمه. کمک خود را از من دریغ نفرمایید لطفا".
۱۰:۵۶ -
مامان غزل
![]() |