دخترم - غزل


یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۵

پست رو کم کنی

با عرض معذرت، امروز روی همه تون رو کم کردم.
اولندش رفتیم رستوران هندی و به خاطر تست کردن انواع غذاها توی معذوریت قرار گرفتم و مجبور شدم یه عالمه بخورم. بماند که دهنم هم سوخت.
بعدش رفتیم کنسرت پیانوی غزل که اونجا هم به خاطر مزه کردن توی معذوریت قرار گرفتم. این شد که از هر شکلات و بیسکویتی که اونجا بود یکی برداشتم و خوردم.
بعدش یک خانواده مهمون ما بودن که باز از رستوران سر درآوردیم و یه ساندویچ و یه بستنی و آب میوه برای همراهی با مهمون عزیز نوش جان کردم.
حالا عیبی نداره. این پرخوری نیستا. همون مدل غذاخوردنه که قبل از رژیم داشتم. عوضش امشب میرم جیم. شامم نمی خورم. به خودم قول داده ام که بچه خوبی برای خودم باشم.
پ.ن. : بچه ها! من شاخ غول رو شکستم و بعد از مدتها نیم ساعتی توی جیم دویدم. آی خسته شدم. آی خسته شدم. امیدوارم که رفیق نیمه راهی جیم و رژیم نباشم و ایشالا روز 29 ژانویه به نتیجه و اندام دلخواهم برسم. حالا 29 ژانویه چه خبره؟ نمی گم تا توی خماریش بمونین. :)) آها راستی در حین دویدن به اینم فکر می کردم که خوش به حال خودم که سگ ندارم که مجبور باشم هرروز ببرمش بیرون و باهاش بدوم. بعد فکر کردم که نه، زیاد هم فرقی نمی کرد چونکه به هرحال آقای مهربان سگه رو می برد بیرون برای هواخوری! نه من!!!
هیچی رو با لم دادن روی کاناپه و لیوان قهوه به دست و تماشای تلویزیون و دید زدن درخت کریسمس مون که غزل جونم با سلیقه خودش تزینش کرده عوض نمی کنم. ولی فعلا" که مجبورم در مقابل این چیزها و همچنین جملات وسوسه انگیز آقای مهربان که در حال بدرقه کردنم (بخونش بیرون کردنم) به اتاق جیم می گه مقاومت کنم. آقای مهربان چی می گه؟ می گه عزیزم دلم برات تنگ می شه. راست یا دروغش رو خدا عالمه. :))