دخترم - غزل


سه‌شنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۵

دری وری

من همیشه سردمه، چرا؟ اینجا از یک سالش نه ماهش زمستونه که خوب معلومه توی سرما سردمه. دوماهش هم اونقدر گرمه که هر جایی که میری، کولر رو چنان روشن می کنن که آدم در جا یخ میزنه. پس بنابراین یازده ماه از سال سردمه. نتیجتا" همیشه مریضم. :(
اون پست قبلی از میوه های تابستونی حرف زدم، امروز یه درخت توت سیاه رو دیدم، حالا کی بچین کی نچین. جای شما خالی یه مقداری توت سیاه نوش جان کردم. هرکی هم آدرسش میخواد یه ایمیل بزنه، آدرس رو تقدیمشون می کنم.
شخصیت آدم ها مثل پوست پیاز لایه ای هست. هرکسی رو هرچقدر هم خوب بشناسیش بازم نمیتونین تمام ابعاد شخصیتش رو بشناسین، امکان نداره، امکان نداره. تازشم آدما پوست میندازن. بعضی ها زود به زود پوست میندازن بعضی ها دیر به دیر. خیلی هم درد داره این پوست انداختن ها. خیلی.
امشب لبخند رو لبم ماسید. خیلی حالم گرفته س. چیزی که اصلا" فکرش رو نمی کردم، پیش اومده. :(