دخترم - غزل


جمعه، تیر ۰۲، ۱۳۸۵

چرا در آی ران نماندم - 2

حرف هایی که دیگران گفته اند و مورد تایید من هم هست، را اینجا میذارم و خودم در پست بعدی می نویسم.
... من اینجا به زندگی ام، به آینده ام امید دارم. همین یه چیز همین امید من رو سر پا نگه میداره. این امید به آینده آرامشی به من داده که هیچی با هیچ مرزی تو دنیا عوضش نمیکنم. آرامشی که در بدترین لحظات و خسته کننده ترین شرایط هم همراهم هست . میدونم چی میخوام و میدونم که بهش میرسم. چیزی از این قشنگتر هست؟ ... شاید گفته بشه اونقدی که ما تو امریکا کار میکنیم اگه تو ایران کار میکردیم همه چی میتونستیم داشته باشیم. من این حرف رو قبول ندارم. من تو ایران خواستم. خیلی هم خواستم. به هر دری هم زدم. فرهنگ کار کردن فرق داره. تو ایران هنوز ما خیلی راه داریم تا به این فرهنگ کار کردن برسیم. ...
... ما تو ایران همیشه در یه فضای بسته زندگی میکنیم. این برای منی که مسافرت خارج میرفتم، هیچ وقت از خوندن کتاب و دیدن فیلم و خوندن اخبار غافل نبودم و کلن آدمی بودم که از امکانات به روز بودن استفاده میکردم به شدت حس میشد که با این محیط بسته ایران ما انگار از رابطه با دنیا عقب افتادیم. ... آدم دنیا دیده و با تجربه میتونه خیلی بهتر از پس مشکلات احتمالی بر بیاد تا کسی که همش به موقعیت هاش چسبیده و حاضر به ریسک نیست. ...
... من همیشه خارجی بوده ام، چه آنروزی که اصفهان و در خانه خودم بودم چه وقتی که آمدم تهران و چه الان که اینجا ام. همیشه در دانشگاه، اصفهانی ها با اصفهانی ها بودند، شیرازیها با شیرازیها، و ترکها با ترکها من اما با دوستانم بوده ام با دوستان کرد و شیرازی و اصفهانی و تهرانیم. اینجا هم همینطور است ...
... من از ایران اومدم بیرون چون عرف و قانون و سنت حاکم بر اون جامعه برام پذیرفتنی نبود. ... فرهنگی که به تمام اعضای ریز و درشتش اجازه میده که در زندگی خصوصیت و اعتقادات مذهبیت تفحص کنه. فرهنگی که تزویر و دو رویی و تقیه ! رو تبلیغ می کنه. فرهنگی که هیچ جور بی پروایی رک و راست رو نمی تونه بپذیره ولی بهت اجازه میده هر غلط یواشکی ای که خواستی بکنی. فرهنگی که فقط با "ظاهرت" کار داره. ... من از ایران اومدم بیرون چون از سیستم های اجتماعی و اقتصادیش رضایت نداشتم. به نظر من سیستم اقتصادی ای که چنان اختلاف طبقاتی وحشتناکی رو بوجود میاره ... چند درصد جوون های اون مملکت امید دارن که با حاصل کار و زحمتشون می تونن در ۵ سال یه ماشین و در ۳۰ سال یه خونه بخرن ؟ اینا حداقل هایی ه که هیچکس اونجا نداره. ... جو کثافتی که بر اون جامعه ی کوچیک حاکمه٬ از هر بیماری خطرناکی مهلک تره. ... من از ایران اومدم بیرون چون داشتن حداقلی از احترام فردی و اجتماعی برام مهم بود. من از ایران اومدم بیرون چون اون بخل و حسد و کوته بینی و بدبینی حاکم بر روابط افراد رو درک نمی کردم و برام قابل تحمل نبود. توی ایران اکثر رقابت ها - در زمینه های کاری و درسی و غیره - ناسالم ه و سیستمش زیرآب زنی و بدگویی و پشت پا زدن. ... من از ایران اومدم بیرون چون می دونم که فقط یه بار زندگی می کنم و می خوام اون یه بار رو به نحو احسن زندگی کنم. ... از تکرار خسته شده بودم و از "زندگی نکردن" و "غر زدن" و "ناراضی بودن" و "ناامید بودن". توی ایران که باشی ناخودآگاه افسرده و ناامید میشی چون توی اون جامعه ی افسرده ی خسته ی بیمار داری زندگی می کنی که توی یه دور باطل افتاده٬ یا می پذیریش. اگه می تونی با خوشحالی بپذیریش باید برگردی. به جنگیدن فکر نکن که شدیدا فرسوده ات می کنه. مگر اینکه "فرسوده شدن" هدف زندگیت باشه. ...