دخترم - غزل


چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۵

اورکات

دیگه توی اورکات نمیشه آسه بری آسه بیایی. هرجا رفتی برای فضولی، اونا هم میان فضولی. هرکسی هم اومد فضولی کنه میتونی مچش رو بگیری. اورکات نخواستیم بابا. مثل این میمونه که هرکسی که از در خونتون رد میشه، بفهمین که یارو کی بود!!! اما خودمونیم کی حوصله داره بیست و چهار ساعت از شبانه روز کشیک بده تا ببینه کیا از در خونشون رد میشن.
غزل یه دمپایی پاشنه بلند داشت که براش کوچک و کهنه شده بود. رفتم یه دمپایی پاشنه دار دیگه ایی براش خریدم که اتفاقا" صورتی است و رنگ مورد علاقه اش. دیدم چندون استقبال نکرد. نمیدونستم چرا. خلاصه، مامان یکی از دوستاش برای دخترش دمپایی می خره و برای غزل هم جفتش می خره و میاره بهش میده. دیدم غزل خیلی خوشش اومده و کلی دوستش داره. دلیلش این بود که وقتی که باهاش راه میره تق تق صدا میده. تازه دو زاریم افتاد که صدای تق تق دمپایی پاشنه دار رو عشق هست و بقیه چیز ها از جمله مدل و رنگ کشکه!!! اینم تجربه گرانبهای من در مورد دمپایی و کفش های پاشنه دار برای دختر خانم دارها، که برای من به اندازه قیمت یک جفت دمپایی گرون تموم شده!!!
بزودی اینجا عکس های خوشگل میذارم.
فعلا"...