نو سابجکت
یه چند وقتیه که غزل هروقت میخواد بره دستشویی میاد از من یا باباش اجازه میگیره. هراز گاهی بهش میگفتم بابا جان اینجا خونه خودته و احتیاجی به کسب اجازه نداری و هرکاری دلت میخواد بکن و حتی خرابکاری کن ولی اجازه نگیر و از این حرفا. بازم میومد برای دستشویی رفتنش اجازه کسب کنه. برام خیلی مجهول بود که چرا؟ نکنه خودمون خیلی بدیم و خبر نداریم. اینو که خوندم، تازه فهمیدم چرا. آخیش خیالم راحت شد!!! عادت اجازه گرفتنش را از مهدکودک به خونه منتقل کرده. به همین سادگی.
امروز که اومدم چایی درست کنم دیدم حتی یه دونه لیوان تمیز نداریم. مجبور شدم لیوان رو بشورم، با خودم گفتم حالا که دارم اینو میشورم بقیه ظرفا رو هم میشورم و همینطور بگیر برو تا آخر، از اون مدل هایی که آشپزخونه مثل دسته گل میشن. آخر سر که اومدم چایی درست کنم دیدم آب سرد شده. دوباره آب و گذاشتم جوش بیاد. بعد با خودم فکر کردم کسی هم پیدا میشه این مدلی چایی بخوره؟ جوابش رو اینجا پیدا کردم.
۲۱:۴۰ -
مامان غزل
![]() |