دخترم - غزل


یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۴

ادامه ی چهل تکه!

اول از همه ی شما خیلی تشکر می کنم که اومدین و تبریک گفتین و منو غافلگیر کردین. چون که چند روزی بود که نظر خواهی هیچ وبلاگی منجمله وبلاگ خودم برام باز نمی شد. دیدم که همه ی شما به یاد ما بودین و تبریک گفتین. بازم ممنون.
راستش این کیک رو که می بینین انتخاب خود غرل خانومه و خودش خواسته که با رنگ بنفش روی کیک بنویسن. با دستمال صورتی و بشقاب صورتی و چنگال صورتی بردم مدرسه و توی مدرسه چند تایی عکس انداختیم و کیک خوردیم. لباس صورتی هم تنش بود... توی فکرم بود که این ویکند یک پارتی کوچولو توی خونه براش بگیرم. این نشون به اون نشون تا از مدرسه غزل برگشتم دیدم همه جام درد می کنه و تا لحظه آخر از بس که بدو بدو داشتم هیچی نفهمیده بودم و همان شبش تب شدیدی داشتم تا همین الان توی کنج خونه افتاده بودم. هروقت هم غزل می خواست مرا ببوسد بهش می گفتم نههههههه! به من نزدیک نشو... مریض می شی...
بقیه چهل تکه باشه برای بعدا". من برم بخوابم.