هوس های غزل
غزل با مامان و باباش دریکی از مال ها دارند غذای چینی می خورند.
غزل : من Fresh Fires میخوام.
من : تو که همین ها رو هم نمیتونی بخوری چطور می خواهی اون را بخوری؟
غزل : اینا رو نمی خورم که واسه اون جا داشته باشم.
من : !!!
یک ساعت بعد:
غزل : من بستنی صورتی آدامس دار می خوام.
من : اوکی.
غزل بعد از تمام کردن بستنی ته قیف بستنی اش را به باباش میده که تمومش کنه:
غزل : حالا بریم سروقت پاپ کورن.
من : تو که الان بستنی خوردی و شکمت پره.
غزل : نه اون ته قیف بستنی را دادم به بابا که شکمم واسه پاپ کورن جا داشته باشه.
من : !!!
۱۳:۵۸ -
مامان غزل
![]() |