چرت و پرت های مامان غزل
اولا اینکه یک مطلب نوشته بودم که پستش کنم ولی به دلیل اینکه آقای مهربان نظرش این بود که هرچند این مطلب سیاسی نیست ولی بوی سیاسی ازش بلند می شود. این شد که از خیر پاپلیش کردنش گذشتم.
دوما اینکه دارم یک کارهایی می کنم و خیلی سرم شلوغه وهمچنین حسابی خسته ام. شدیدا هم احساس پوچی می کنم دلیلش هم نمیدانم. خلاصه اینکه حالم خوش نیست. شاید بعدا گفتم که چه کار هایی کردم.
سوما اینکه چند روزی است فکرم خیلی مشغول موضوعی است و آن اینه که چگونه می شود که فکرمان و دیدمان را انعطاف پذیرترکنیم تا حداقل اشتباه در زندگیمان بکنیم؟ چون مشاهده افرادی که در زندگیشان حتی در سن بالا و با وجود داشتن تجربیات مختلف اشتباهات جبران ناپذیری می کنند و به خودشان و اطرافیان ضرر های زیادی وارد می کنند مرا رنج می دهد. خلاصه کلام من اینه که چگونه می شود که مغزمان یا فکرمان را از حالت انجمادی بیرون بیاوریم. تا حالا که به نتیجه نرسیده ام.
۲۲:۳۸ -
مامان غزل
![]() |