دخترم - غزل


جمعه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۳

خیلی متاسفم

بیش از یک سال و نیم در خارج از کشور زندگی کردن آن هم در شهری که از نظر تنوع ملیت و فرهنگی در دنیا حرف اول را می زند حداقل یک حسن برایم داشته و حسنش این است که یاد گرفته ام که هیچوقت به خودم اجازه ندهم که در مورد آدم ها و حرف هایشان رابر اساس فرضیه هائی که در ذهنم است پیشداوری و قضاوت کنم. و این یکی از جنبه های بسیارخوب رشد آدمی است که همان باز شدن دید آدمی نسبت به دنیا و اطرافیانش است.
من معمولا از مقدمه چینی بیزارم و تعارفات را هم بطور کلی کنار گذاشته ام. این رک بودن مرا می رساند. اما بعضی ها هستند که بدون هیچ اطلاعی و آگاهی از وضعیت طرف مقابل از حرفهایشان برداشت های آنچنانی می کنندو حتی روی مثلی که در محاوره استفاده می کنم حرف های ناجور را می چسبانند و بر می گردانند. من در مقابل اینگونه افراد هیچ چیزی ندارم که بگویم جز اینکه" متاسفم ".