الم شنگه های غزل
یک هفته پیش غزل دو روز تب داشت و مدام می گفت که دندانم درد می کند. روز سوم خیلی بی تابی می کرد و قبل از اینکه او را به دکتر ببرم یک الم شنگه ای به پا کرده بود که من واقعا وحشت کرده بودم. خیلی سریع او را لباس پوشاندم و به دکتر بردم. همین که غزل پایش به مطب دکتر رسید مثل دختر خانم های شانزده ساله سنگین و متین در اطاق انتظار نشست. من هم تعجب کرده بودم و مرتبا از غزل می پرسیدم که تو حالت خوبه؟ او هم جوابش مثبت بود. بهش گفتم که یادت میاد که توی خونه چه جوری گریه می کردی؟ گفت آری. گفتم که وقتی که دکتر را دیدی همانطور که در خانه گریه و ناله می کردی گریه کن که دکتر فکر نکند همینجور الکی آمده ایم اینجا. غزل در جوابم فقط سری تکان داد.
نهایتا دکتر او را دید و معاینه اش کرد وحتی تمام سوالاتش را مستقیما از خودش پرسید او هم به تمام سوالات دکتر جواب داد.
آخرش دکتر به من گفت غزل هیچ مشکلی ندارد و فقط ویروس وارد بدنش شده. غزل هیچ داروئی هم لازم نداره. بروید به سلامت. من از دکتر خواهش کردم که دوباره دندان غزل را ببینه که شاید عفونت یا چیزی باشه که اونم هیچ مسئله ای نبود.
از آن موقع تا به حال غزل کاملا حالش خوب است و حتی تبش هم قطع شده. ولی من همینطور توی کارهای غزل مونده ام. نه به کار های غزل قبل از دکتر رفتنش نه به بعد از دکتر رفتنش.
۱۷:۱۰ -
مامان غزل
![]() |