دخترم - غزل


سه‌شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۵

کامنت یه ناشناس

یه ناشناس توی کانادا اومده برام کامنت پینگلیش نوشته که من فارسی اش رو براتون می نویسم تا بخونین:
"سلام من تازه با وبلاگت آشنا شدم و یه سوالی برام پیش اومده. شما توی معرفی تون گفتین که یه خانم ناشنوا هستین ولی توی گفتگوهایی که با بقیه دارین، اینطور بنظر نمیاد. مثل همون پستی که در رابطه با عبارت "وقت گل نی" نوشته بودین، اینا نشون میدن که شما حرف می زنین و حرفاتونم کاملا" برای بقیه مفهموند. خلاصه من گیج شدم. سوری اگه فضولی کردم."
باید اعتراف کنم سخت ترین سوالی که میتونه از من بشه، این جور سوالا هست، اما خیلی خلاصه جوابت میدم و بقیه قضاوت رو میذارم به عهده اونایی که منو می شناسن و وبلاگم هم می خونن.
ناشنوایی هیچ منافاتی با باسواد بودن و خوب حرف زدن و خوب ارتباط برقرار کردن نداره به شرطی که فرد ناشنوا توی یه محیط کاملا" مناسب بزرگ شده باشه. توی یه خانواده ی کاملا" فرهنگی بزرگ شده ام، خیلی کتابخون* بودم و با اصرار خودم به مدرسه عادی رفته ام و همیشه تلاشم برای بهتر شدن و بهتر بودن بوده.
بقیه رو خواننده های اینجا لطفا" زحمت بکشن، چونکه هم نمی خوام خودستایی برداشت بشه هم نمی خوام جوابم به این سوال یه طرفه باشه. ممنون.
* : کتابخون بودن، همون درسخون بودن نیست ها.