صبحونه
دیروز از بس که ریزه خوری کردم یک بلایی سرم اومد که داشتم میمردم. اینه که امروز اول صبحی که بیدار شدم مثل بچه های خوب یک چایی داغ و شیرین با یک فقره خاگینه مشتی زدم به رگ و امیدوارم تا ظهر دیگه گشنم نشه.
میدونم که صبحونه خوب خوردن خیلی خیلی مهمه، اما هیچوقت صبحونه خوردن رو دوست ندارم و معمولا" صبح ها گشنم نیست.
۰۸:۳۶ -
مامان غزل
![]() |