حالم بده!

خیلی حالم بده! وقتی که توی یکی از بهترین کشور های دنیا، در حالی که از یه حموم گرم و درست و حسابی اومده ایی بیرون، از پنجره ساختمون به بیرون نگاه می کنی و از دیدن ساختمونای روبرو و زیبایی های اطراف که با زیبایی تمام ساخته شده اند، غرق لذت میشی، و پشت کامپیوتر که اینترنت بیست و چهار ساعته داری، می نشینی و در آن واحد هم با دوستان چت می کنی و هم درس می خونی (بله! این ترم بیشتر کورس هام آن لاین هستن) و هم چند تا کار که داری، با ایمیل و سر زدن به سایت های مربوطه حله، در این بین هم به خبرها سرک می کشی و در یکی از عکس ها می بینی که یه دختر که به زور سه سالش میشه در سرزمین ثروتمند مادری اش، همه چی رو در زلزله از دست داده و به خاک سیاه نشسته، حالت رو بد نمی کنه؟ ناتوانی ات برای انجام دادن کوچکترین کار برای اون دختر معصوم که میتونست به جای دختر خودت که با شکم سیر و لباس خواب صورتی مخملی اش توی رختخواب آبی اش، در خواب ناز فرو رفته، باشه، حالت رو بدتر نمی کنه؟ خیلی خیلی حالم بده.
آیا میتونین فقط برای پنج دقیقه جگر گوشه تون که هیچ، خودتون را به جای این دختر بذارین؟
۲۱:۳۹ -
مامان غزل
![]() |