تولد
یکی از دوستان ژاپنی غزل برای تولد خودش، غزل را دعوت کرده بود. من خانواده این دختر را به خوبی میشناسم که مامانش از زحمتکش های روزگاره و یه زندگی خیلی خیلی معمولی دارن و در عین حال بیشترهامون میدونیم که ژاپنی ها به شدت صرفه جو و اقتصادی هستن.
یک کاغذ و یه کارت به غزل داده بودن که روی کارت نوشته بود اگه میایین یا نمیایین لطفن قبل از تاریخ فلان با این شماره تلفن تماس بگیرین. روی کاغذ اما، محل برگزاری تولد را نوشته بودن به اضافه اینکه : "من و دخترم باهم صحبت کردیم و دخترم تصمیمی گرفته که ما باخوشحالی از پیشنهادش استقبال می کنیم. دخترم پیشنهاد داده که هرکسی میاد تولد من، خوشحال میشیم اما سرجدتون کادو مادو برام نیارین که اتاقم اصلا جا نداره برای اسباب بازی های جدید و بیشتر. هرکی هم میخواد پول بده، بیاد همونجا که یه صندوق گذاشتیم برای کمک به بچه های بی سرپرست. هرکی میخواد کمک کنه که بهتر، هرکی هم نمیخواد که هیچی. بیایین و کیف پارتی رو بکنین."
اگه ما ایرونی ها به جای این دخمر بودیم و مثه خانواده این دخمر زندگی خیلی معمولی داشتیم باز هم حریص می بودیم یا نه؟
پ.ن. : از صرفه جو و اقتصادی بودن ژاپنی ها هم خوبه اینو بگم: پیانوی قدیمی و کهنه غزل که به درد لای در می خورد و کلی پول میخواست برای تعمیر و این چیزها، رو گذاشته بودیم پشت در آپارتمانمون که بتونیم فردا صبحش ببریم پایین و بندازیمش دور. صبح که اومدیم ببریمش و از شرش خلاص بشیم دیدیم که نیستش و دود شده و رفته هوا. بعد از کلی تحقیق و تفحض یواشکی، فهمیدیم که همسایه ژاپنی مون اونو برداشته برای دخترش که از قضا همسن و همبازی غزل هست. حالا اون پیانوی قراضه و زهوار در رفته به چه دردش می خوره؟ خدا عالمه. این دختر ژاپنی اونی نیست که تولدشه آ.
۱۱:۲۸ -
مامان غزل
![]() |