انگشتر طلا
اگه یه روزی بفهمین که انگشتر یکی از شماها اشتباها" همین نیم ساعت پیش روانه سطل آشغال شده و آشغال هم دور انداخته شده چه کار می کنید؟
اوهوم! این اتفاق واسه انگشترغزل افتاده بود. اگه انگشتر من یا آقای مهربان بود که میگفتیم فدای سرمون و میرفتیم یکی دیگه جفتش می خریدیم. ولی از آنجایی که ما غزل خانوم را خوب میشناسیم و میدونیم که شدیدا" نسبت به وسایل هایش حساسه فوری دست به کار شدیم. به نگهبان ساختمونمون زنگ زدیم و جریان رو براش توضیح دادیم. اونم گفت که مجبورین تا فردا صبح منتظر بمونین که بهتون اجازه بدن که برین توی اتاق آشغال*!!! و کیسه آشغالتون رو پیدا کنین!!! (شرمنده اگه این حرفا رو میزنم.) بعد از ده دقیقه دیدیم که خودشون دارن زنگ میزنن و میگن که الان برین پایین و دنبال انگشترتون بگردین چون تا فردا صبح آشغال ها تلنبار میشن و پیدا کردنشون سخت میشه. خلاصه آقای مهربان رفت پایین و توی اتاق آشغال. حالا کی بگرد کی نگرد. بعد آقای مهربان اومد بالا و ندا داد که من یادم نمیاد که کیسه آشغال ما کدومی است و کمک از من طلبید. منهم که غزل رو نمیتونستم تنها بذارم توی آپارتمان دستش رو گرفتم و سه تایی رفتیم پایین. توی اتاق آشغال با حضور شریف! نگهبان کیسه آشغالمون رو شناسنایی کردیم و ... بعله انگشتر غزل رو پیدا کردیم و فاتحانه از اتاق آشغال اومدیم بیرون و آقای مهربان مستقیما" به حمام تشریف فرما شدند.
تا لحظه آخر نگذاشتیم که غزل بفهمه جریان انگشتر خودشه که مبادا خیلی بی تابی کنه.
دلیل گم شدن انگشتر غزل این بود که غزل انگشترش رو با کاغذ آدامس پوشونده بود. حالا چراش رو نمیدونم. کاغذ آدامس هم که دور انداختنی...
*اتاق آشغال : در هر طبقه آپارتمان ها یک کانالی هست که آشغال را تویش می اندازند و آشغال ها به سمت اتاق آشغال هدایت می شوند و آشغال ها از اتاق آشغال تخلیه می شوند.
ببخشید که اینقدر آشغال آشغال کردم.
۲۱:۴۹ -
مامان غزل
![]() |