مهمانی!!
این نوشته ها از سوسکی است. من که خیلی خندیدم. باشد که لبخند برروی لبانتان بنشیند.
مهمونی کانادايی:
سلام عليک و بغل گرفتن تک تک اقوام (با در نظر گرفتن فاصله)
آبجو، شراب خونگی، کولا
صحبت راجع به گرمی و يا سردی هوا (بسته به فصلی که درش هستيم)
گرسنگی... تشنگی...
...
باز هم گرسنگی و دل ضعفه در حدی که تشنگی از ياد ميره!!
...
سوسيس مگسی و همبرگر گنديدهء يخزدهء مغازه که با آب و تاب فراوان و بَه بَه و چَه چَه فراوان روی دستگاه بسيار آخرين سيستم کباب شده به ضرب و زور سس و خردل قابل قورت دادنه!!
...
کلی به به و چه چه و اينکه هيچ چيزی تو دنيا مثل همبرگر کبابی نميشه!
...
تشنگی
...
جمع آوری ظروف مقوايی و ليوانهای يکبار مصرف
...
بازم تشنگی
...
دسر: بيسکوييت (بدون قهوه و يا چای) و باز هم کلی به به و چه چه!!
...
تشنگی و سوزش گلو بدليل تماس با شيرينی خشک بدون هيچگونه رطوبتی!
...
تشنگی و بازهم صحبت از گرمی و يا سردی هوا... گاهی هم صحبت از باهوش بودن سگ و گربه های خانگی و اينکه سگ ما تلفن بيسيم رو به محض اينکه زنگش بلند بشه برامون مياره!!
...
تشنگی
...
تشنگی و آغاز خداحافظی (بغل کردن اقوام با تنظيم فاصله و تشکر از اينهمه زحمت و مهمان نوازی و اين هم صرف وقت برای تدارک غذا و نوشيدنی و ريخت و پاش و اينکه همه چيز چه قدر عالی و فراموش نشدنی! بود!)
...
رانندگی... به مدت ۱ ساعت!!
مهمونی ايرونی:
برنامه ريزی و دعوت آشنايان از ۲ هفته قبل
خريد مايحتاج خوراکی و نوشيدنی برای مهمانی از ۱ هفته قبل
امتحان چند جور دستور غذايی جديد و تو دل برو از ۴ روز قبل
قرض گرفتن ظرف و ظروف همگون و شيک و ديس و سينی و پايرکسهای يک جور از در و همسايه و دوست و آشنا از ۳ روز قبل
قرض گرفتن صندلی و ميز عسلی اضافی از دوست و آشنا از ۲ روز قبل
جارو و پاروی اساسی منزل از ۱ روز قبل (تماس با اداره و اعلام اينکه سرماخورده ايم و امروز را برای استراحت در خانه ميمانيم تا برای وايتکس کاری با کمی وقت مواجه نشويم)
سرخ کردن نعنا داغ و پياز داغ و سبزی قورمه سبزی از ۱ روز قبل
خيس کردن برنج از يک شب قبل (با نمک سنگی!)
شستن ميوه ها و سبزی خوردن و اسباب سالاد
صبح مهمانی ساعت ۶ صبح به سوی آشپزخانه و آماده برای درست کردن خورش (بلکه تا شب «جا» بيفته!!)
آراستن ميز و صندليهای منزل به ۲۷ مدل مختلف و انتخاب مدل بهينه تا قبل از تشريف فرمايی ميهمانان
استرس
سر زدن به خورش
جوشاندن برنج
آماده کردن سيب زمينيهايی که قراره ته ديگ بشن
استرس
غر غر
خريد کم و کسريهايی که از قلم افتاده
خرد کردن اسباب سالاد
استرس
آماده کردن سوفله ای که بايد در فر پخته شود
چيدن بشقابها و ليوانها و ترشی و ميوه و اردور و گيلاسهای مشروب و چيپس و ماست و خيار و ...
دم کردن چای عطری زعفرانی
پر کردن قنددان
چيدن ديس شيرينی
انتظار برای ميهمانان عزيز
...
بعد از ۳ ساعت همچنان انتظار برای آمدن ميهمانان عزيز!!
...
ورود ميهمانان و سلام و روبوسيهای آبدار و ابراز مشتاق ديدار بودن و اينکه بچه ها چقدر بزرگ شدن و اينکه چقدر همگی شاگرد اول هستن و چنين هستن و چنان هستن... و شنيدن بهانه های اينکه چرا دير رسيديم...
دم کردن برنج
صرف چای... مشروب... ميوه... اردور... شيريني... آجيل... چیپس... ماست... و صحبت در مورد سياست و بيزنس و پوست و رژيم لاغری و زيبايی و جراحی پلاستيک و ... همه در آن واحد و با صدای بلند!
شام و اينکه شرمنده که فرصت نکرديم تدارک ببينيم و دستپخت ما به پای شما نميرسه و از اين حرفا!! و اينکه خوشبحال هر کی که زن تُرک ميگيره... و بعد جوکهای تکراری «راستی يه روز يه تُرکه...»
خنده های بلند...
چای بعد از شام و دسر
جمع آوری ظرف و ظروف
صحبت و تجويز انواع داروها به همديگر و ابراز علامه دهر بودن و از هر چيزی سر رشته داشتن...
بالاخره خداحافظی در ساعت ۲ صبح با همان ماچ و بوسه های آبدار و در راهروی منتهی به آسانسورها (و يا حياط) همچنان بلند بلند خنديدن و خداحافظی و تعارف کردن (و همسايه ها رو صبح روز بعد خيلی عصبانی سراغ ميزبان فرستادن!!)
جارو و پاروی منزل تا سه روز و سابيدن ديگ و قابلمه و پس دادن بشقابها و ديسها و ميز و صندليهای امانتی
تلفنهای ميهمانان به يکديگر و بار گذاشتن بساط غيبت و کله پاچهء ملت از شبی که گذشت!!
سلام عليک و بغل گرفتن تک تک اقوام (با در نظر گرفتن فاصله)
آبجو، شراب خونگی، کولا
صحبت راجع به گرمی و يا سردی هوا (بسته به فصلی که درش هستيم)
گرسنگی... تشنگی...
...
باز هم گرسنگی و دل ضعفه در حدی که تشنگی از ياد ميره!!
...
سوسيس مگسی و همبرگر گنديدهء يخزدهء مغازه که با آب و تاب فراوان و بَه بَه و چَه چَه فراوان روی دستگاه بسيار آخرين سيستم کباب شده به ضرب و زور سس و خردل قابل قورت دادنه!!
...
کلی به به و چه چه و اينکه هيچ چيزی تو دنيا مثل همبرگر کبابی نميشه!
...
تشنگی
...
جمع آوری ظروف مقوايی و ليوانهای يکبار مصرف
...
بازم تشنگی
...
دسر: بيسکوييت (بدون قهوه و يا چای) و باز هم کلی به به و چه چه!!
...
تشنگی و سوزش گلو بدليل تماس با شيرينی خشک بدون هيچگونه رطوبتی!
...
تشنگی و بازهم صحبت از گرمی و يا سردی هوا... گاهی هم صحبت از باهوش بودن سگ و گربه های خانگی و اينکه سگ ما تلفن بيسيم رو به محض اينکه زنگش بلند بشه برامون مياره!!
...
تشنگی
...
تشنگی و آغاز خداحافظی (بغل کردن اقوام با تنظيم فاصله و تشکر از اينهمه زحمت و مهمان نوازی و اين هم صرف وقت برای تدارک غذا و نوشيدنی و ريخت و پاش و اينکه همه چيز چه قدر عالی و فراموش نشدنی! بود!)
...
رانندگی... به مدت ۱ ساعت!!
مهمونی ايرونی:
برنامه ريزی و دعوت آشنايان از ۲ هفته قبل
خريد مايحتاج خوراکی و نوشيدنی برای مهمانی از ۱ هفته قبل
امتحان چند جور دستور غذايی جديد و تو دل برو از ۴ روز قبل
قرض گرفتن ظرف و ظروف همگون و شيک و ديس و سينی و پايرکسهای يک جور از در و همسايه و دوست و آشنا از ۳ روز قبل
قرض گرفتن صندلی و ميز عسلی اضافی از دوست و آشنا از ۲ روز قبل
جارو و پاروی اساسی منزل از ۱ روز قبل (تماس با اداره و اعلام اينکه سرماخورده ايم و امروز را برای استراحت در خانه ميمانيم تا برای وايتکس کاری با کمی وقت مواجه نشويم)
سرخ کردن نعنا داغ و پياز داغ و سبزی قورمه سبزی از ۱ روز قبل
خيس کردن برنج از يک شب قبل (با نمک سنگی!)
شستن ميوه ها و سبزی خوردن و اسباب سالاد
صبح مهمانی ساعت ۶ صبح به سوی آشپزخانه و آماده برای درست کردن خورش (بلکه تا شب «جا» بيفته!!)
آراستن ميز و صندليهای منزل به ۲۷ مدل مختلف و انتخاب مدل بهينه تا قبل از تشريف فرمايی ميهمانان
استرس
سر زدن به خورش
جوشاندن برنج
آماده کردن سيب زمينيهايی که قراره ته ديگ بشن
استرس
غر غر
خريد کم و کسريهايی که از قلم افتاده
خرد کردن اسباب سالاد
استرس
آماده کردن سوفله ای که بايد در فر پخته شود
چيدن بشقابها و ليوانها و ترشی و ميوه و اردور و گيلاسهای مشروب و چيپس و ماست و خيار و ...
دم کردن چای عطری زعفرانی
پر کردن قنددان
چيدن ديس شيرينی
انتظار برای ميهمانان عزيز
...
بعد از ۳ ساعت همچنان انتظار برای آمدن ميهمانان عزيز!!
...
ورود ميهمانان و سلام و روبوسيهای آبدار و ابراز مشتاق ديدار بودن و اينکه بچه ها چقدر بزرگ شدن و اينکه چقدر همگی شاگرد اول هستن و چنين هستن و چنان هستن... و شنيدن بهانه های اينکه چرا دير رسيديم...
دم کردن برنج
صرف چای... مشروب... ميوه... اردور... شيريني... آجيل... چیپس... ماست... و صحبت در مورد سياست و بيزنس و پوست و رژيم لاغری و زيبايی و جراحی پلاستيک و ... همه در آن واحد و با صدای بلند!
شام و اينکه شرمنده که فرصت نکرديم تدارک ببينيم و دستپخت ما به پای شما نميرسه و از اين حرفا!! و اينکه خوشبحال هر کی که زن تُرک ميگيره... و بعد جوکهای تکراری «راستی يه روز يه تُرکه...»
خنده های بلند...
چای بعد از شام و دسر
جمع آوری ظرف و ظروف
صحبت و تجويز انواع داروها به همديگر و ابراز علامه دهر بودن و از هر چيزی سر رشته داشتن...
بالاخره خداحافظی در ساعت ۲ صبح با همان ماچ و بوسه های آبدار و در راهروی منتهی به آسانسورها (و يا حياط) همچنان بلند بلند خنديدن و خداحافظی و تعارف کردن (و همسايه ها رو صبح روز بعد خيلی عصبانی سراغ ميزبان فرستادن!!)
جارو و پاروی منزل تا سه روز و سابيدن ديگ و قابلمه و پس دادن بشقابها و ديسها و ميز و صندليهای امانتی
تلفنهای ميهمانان به يکديگر و بار گذاشتن بساط غيبت و کله پاچهء ملت از شبی که گذشت!!
۱۵:۱۳ -
مامان غزل
![]() |