ورزشکار شدن مامان غزل
قبل از شروع کلاس (مثلا) میدانستم که کلاسم کجاست (فکر می کردم کلاسم همین بغل گوشم است) و با خیال راحت در کتابخانه دانشگاه نشسته بودم و با هاله جون مکاتبه می کردم ...
موقع رفتن که شد بلند شدم و رفتم به طرف کلاس. اما فلشی که راه کلاس را نشان می داد به طرف دری با پله هایی به طرف پایین منتهی می شد(اینو قبلا ندیده بودم). سه طبقه رفتم پایین اما دیدم که نه تنها کلاسم را پیدا نکردم که هیچ به جایش یک کلاس که نه سالن رقص پیدا کردم که تمام دیوار هایش از اینه بود و دختران با لباس خوشگل رقص تمرین می کردندکه واقعا تماشایی بود(دل مامان غزل ضعف رفت که چرا به جای اینکه بره کلاس رقص باید بره کلاس درس). حالا بدو بدو هی دنبال در خروجی بگرد تا بلکه بتونم از اون زیر زمین دانشگاه نجات پیدا کنم. بالاخره در خروجی را با زحمت فراوان پیدا کردم و سه طبقه را با دویدن رفتم بالا تازه دیدم که همون جای اولی هستم و همه جا را زیر پا گذاشته ام ولی هنوز نتوانسته ام کلاس را پیدا کنم ... دوباره همان فلش را دنبال کردم و مجبور شدم که همه پله ها را بروم پایین. وقتی که رسیدم زیر زمین اون راهی که قبلا رفته بودم که به کلاس رقص منتهی می شد نرفتم. راه دیگری انتخاب کردم که دیدم .. بعله .. دوباره باید چهار طبقه را بدوم بروم بالا. وقت اینکه آسانسورپیدا کنم را هم نداشتم ... بدو بدو رفتم بالا. کلاسم را پیدا کردم ... چه پیدا کردنی ... روی در کلاس نوشته بودند که این کلاس به کلاس شماره فلان منتقل شده. دوباره بدو بدو ... به کلاس مورد نظر رسیدم دیدم که نخیر اینجا هم کلاس من نیست ... دوباره بدو بدوبه همان کلاس قبلی . این دفعه با دقت به داخل کلاس سرک کشیدم و دیدم که آری کلاسم همین جا است . هن هن کنان وارد کلاس شدم.
خلاصه اینکه مامان غزل در راه آموختن علم ورزشکار شده ...
دوم اینکه تا جوان هستید بروید کلاس رقص ثبت نام کنید که غفلت موجب پشیمانی است ...
۲۲:۱۶ -
مامان غزل
![]() |