دخترم - غزل


شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۷

دخمری و اسکوووول!

یکمی از دخمری بنویسم که حالم جا بیاد.
وسایل های مدرسه اش همه ش آماده است به جز کفش که امروز گیرم نیومد و فردا میریم دنبالش. دخمری به گفته خودش آماده نیست برای مدرسه رفتن. دوست صمیمی اش هم براش یه ایمیل زده و گفته که می خوام یه سکرت بگم... اونم برای مدرسه رفتن آماده نیست. چرایش رو احتمالا" به خاطر اینه که دلشون می خواد تابستونشون طولانی تر باشه.
خداییش اینها به نظرم حق دارن. نه به این تابستون دو ماهه شون و یه عالمه فان داشتنشون و نه به تابستون چهارماهه مون و بی برنامگی مطلق مون.
امروز دخمری رو بردم این مغازه و بدون اغراق سه ساعت تمام توی این مغازه بودیم که آخرش از خستگی داشتم از حال می رفتم.
اول غزل یه خرس رو انتخاب کرد، بعدش توش رو پر کردن و یه قلب هم براش گذاشتن توی شکمش و شکمش رو بستن. بعدش غزل این جناب خرس رو برد توی حموم و شستش. بعدش دخمری چند تا از لباس ها روی تنش امتحان کرد و جلوی آینه گذاشت که ببینه کدومشون قشنگتره. بالاخره یکیش برای جناب خرس خانوم پسندید با لباس زیر که این یه تکه فسقلی فقط 5 دلاره!!! کفش و کیف هم همینطور، بعدشم یه پیژاما و گل سر. بعدش غزل اسم رو براش انتخاب کرد که الحق دخترم خیلی با سلیقه س. اولش اسم جناب خرس خانوم رزی بود که بعد تصمیمش عوض شد و اسمش رو گذاشت چلسی و شناسنامه اش رو صادر کردن. دیگه پولش رو دادیم و اومدیم بیرون که شد سه ساعت.